سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به یاد وحید نظری (چهارشنبه 86/4/20 ساعت 8:27 صبح)

زین محبسی که زندگی اش خوانند

هرگز مرا توان رهایی نیست

دل بر امید مرگ چه می بندم

دیگر مرا ز مرگ...جدایی نیست

مرگ است...مرگ تیره ی جانسوز است

این زندگی که می گذرد آرام

این شام ها که می کشدم تا صبح

وین بام ها که می کشدم تا شام

مرگ است...مرگ تیره ی جانسوز است

این لحظه های مستی و هشیاری

این شام ها که می گذرد در خواب

و آن روزها که رفت به بیداری

تا چند ای امید عبث...تا چند

دل بر گذشت روز و شبان بستن؟

با ابن دو دزد حیله گر هستی

پیمان مهر بستن و بگسستن؟

تا کی بر آید از دل تاریکی

چشمان روشنی زده ی خورشید؟

تا کی به بزم شامگاهان خندد

این ماه...جام گمشده ی جمشید؟

تا کی درون محبس تاریکی

عمری به انتظار فرو مانم

تا کی از آنچه هست سخن گویم؟

تا کی از آنچه نیست سخن رانم؟

جانم ز تاب آتش غم ها سوخت

ای سینه ی گداخته.فریادی!

ای ناله های وحشی مرگ آلود

آخر فرا رسید به امدادی!

سوز تب است و واهمه ی بیمار

مرگ است و راه گمشدگان در پیش

اشک شب است و آه سحرگاهان

وین لحظه های تیرگی و تشویش

در حیرتم که چیست سرانجامم

زیرا از آنچه هست.حذر دارم

زین مرگ جاودانه گریزانم

در دل...امید مرگ دگر دارم

جانم به لب رسید و تنم فرسود

ای آسمان!دریچه ی شب وا کن

ای چشم سرنوشت...هویدا شو!

او را که در منست.هویدا کن!

 

(همه گفتند عیب از دیده ی تست

جهان را بد چه می بینی که زیباست

ندانم راست است این گفته یا نه

ولی دانم که عیب از هستی ماست!)





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 1 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 8508 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من

  • دیوار سکوت
    دیوارها
    من آن خاکستر سردم که در من شعله ی همه عصیان هاست. من آن دریای آرامم که در من فریاد همه توفان هاست. من آن سرداب تاریکم که در من آتش همه ایمان هاست.
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • آهنگ وبلاگ من
  •